گفتمانهای قیاس ناپذیر

نویسندگان

الستر پنیکوک

چکیده

امیدوارم این دیدگاه انتقادی تحلیل گفتمان، چنین القا نکرده باشد که تحلیل گفتمانِ زبان‏شناسی کاربردی استاندارد یا تحلیل انتقادی گفتمان، کارهایی بی ارزشند. هر دو رویکرد برای زبان‏شناسی کاربردی سودمندند؛ رویکرد اول ما را یاری می‏دهد تا توجه مان را به موارد زیر جلب کنیم: گونه‏های گفتمان، رابطه بین گفتمان و دانش پس زمینه‏ای، آگاهی از تعامل موجود در کلاس درس، چگونگی ساخته شدن متون، چگونگی به نوبت صحبت کردن در فرهنگهای متفاوت، آیا مواد درسی با آگاهی نسبت به گفتمان طراحی شده‏اند یا نه ؛ دومین رویکرد نیز ما را یاری می‏دهد تا نسبت به اینکه چگونه کاربرد زبان همیشه با مسایل قدرت مرتبط است، چگونه دانش پس زمینه‏ای هرگز تنها راه بی ضررِ دانش نیست، نسبت به اینکه چگونه شرایط وسیعترِ واقعیات اجتماعی همواره در متن حضور دارند، آگاهی حاصل کنیم. با این همه، همچنان که قبلاً گفته‏ام، بافتهای بافت زدایی شده و سکوت سیاسی زبان‏شناسی کاربردی، و چارچوب غالباً جبرگرایانه و تقلیل گرایانه تحلیل انتقادی گفتمان، مبین آن هستند که باید با احتیاط بیشتری این رویکردها را به کار بست. یکی از سؤلاتی که در مقدمه مطرح کردم، بی‏پاسخ مانده است: آیا رویکردهای زبان‏شناسی کاربردی (و احتمالاً تحلیل انتقادی گفتمان) با موضع فوکویی‏ای که تشریح کردم، قیاس ناپذیرند؟ مسلماً یکی از پاسخها این است که قیاس‏ناپذیر نیستند (قابل مقایسه‏اند) ؛ مثلاً آیا نمی‏توان این مواضع را در امتداد یک پیوستار مرتب کرد؟ در یک سو، تحلیل گفتمانی با مبنای کاملاً زبان‏شناختی قرار می‏گیرد ـ که در اینجا گفتمان فقط به شیوه به هم متصل شدن جملات بازمی‏گردد ـ و به تدریج که به سوی دیگر می‏رویم، بر اهمیت متن افزوده می‏شود، تا به نقطه‏ای می‏رسیم که زبان زیرمجموعه گفتمان می‏شود. به دو دلیل تصور می‏کنم چنین برداشتی قابل دفاع نیست ؛ اول، به دلایل معرفت شناختی؛ به نظر می‏رسد که گونه‏های مختلف گفتمان، القاء کننده برداشتهای متفاوتی نسبت به جهان هستند. تحلیل انتقادی گفتمان، مسلماً بر سنت انتقادی نو مارکسیستی بنا شده است که کانون توجه خود را به نابرابریهای اجتماعی معطوف می‏دارد و ایدئولوژیها را شیوه‏های بنیادینی می‏پندارد که به واسطه  آنها، این نابرابریها استمرار می‏یابند. چنین دیدگاهی نسبت به ایدئولوژی را نمی‏توان به سادگی با برداشتهای آزاد منشانه‏تر که ایدئولوژی را یا نظام فکری غیر سیاسی و یا مجموعه اعتقاداتی که مردم در یک جهتیابی مشترک سیاسی برای خود اتخاذ می‏کنند، پیوند داد. و برداشت فوکویی گفتمان، که مبین امتناع از بسیاری از مبانی تفکر سیاسی و غیر سیاسی است (مظلوم، ظالم، حقیقت، واقعیت، و غیره) به نظر می‏رسد که بسیار متفاوت باشد. دوم، به دلایل اخلاقی نمی‏توانم نسبیت نهان مفهوم پیوستار را بپذیرم که به دیدگاههای مختلف طوری نگریسته می‏شود که گویی فقط متفاوتند و با هم هیچ درگیر نمی‏شوند. پس، به ناچار آیا در دامی افتاده‏ایم که حتی اگر به ظاهر درگیر گفتمان مشترکی باشیم (از یک دیدگاه)، باوجود این، دائما درگیر گفتمانهای متفاوت دیگری هستیم (از دیدگاه دیگر)؟ بااین همه میل ندارم با دیدی ناامیدانه و نسبی به موضوع قیاس ناپذیری، به کارم خاتمه بدهم. اگر برای کنار نهادن و یا زیر سؤل بردن اعتقاد، به روشنگری در فاعل عقل گرای تحت کنترلِ زبان و معنا، دلایل خوبی وجود دارد، پس به جای جست و جو کردن برای جایگزین‏هایی در چارچوبهای نوگرای دیگر و تبعاً استمرار جست وجو برای تبیینهای غایت‏مند راجع به اینکه چرا اینگونه که هست فکر می‏کنیم، اعتقاد من این است که ما باید موضعی پسا مدرنتر اتخاذ کنیم و در نتیجه، این غایت مندیها را به کناری بگذاریم. برخلاف اعتقاد لیوتار (مقدمه ص 15،1984)مبنی بر اینکه دانش پسانوگرایی «حساسیتمان به تفاوتها را تصفیه می‏کند و بر تواناییمان برای تحملِ قیاس ناپذیرها تأکید می‏گذارد»، من سعی داشته‏ام به نیاز ـ به اصطلاحِ هوی (ص 22،1988)ـ به تفکر درباره «فکر ناشده بزرگ]the great unthought[»، به تأیید اینکه اگر چه نمی‏توانیم خودمان را و دنیای پیرامونمان را به روشی عینی بشناسیم، با این همه، لازم است بپرسیم، چرا چنین است که ما آنطور که فکر می‏کنیم، فکر می‏کنیم. امیدوارم که، اولاً، حتی اگر نتوان این دیدگاهها را باهم پیوند و آشتی داد، آنها بتوانند متقابلاً همدیگر را درک کنند. هدف من از مقایسه و بحثِ پیرامون برداشتهای مختلف گفتمان این بوده است که حداقل مفاهیم آشنای تحلیل گفتمانِ زبان‏شناسی کاربردی را کمی ناآشناتر سازم و مفاهیم ناآشنای تحلیل گفتمان فوکویی را آشناتر سازم. و ثانیاً، امیدوارم دیگران بعضی از چالشهایی را که پیش پا نهاده‏ام، برگیرند تا بتوانیم شکافی را که گاه بین ما به وجود می‏آید راحت‏تر پشت سر بگذاریم. امیدوارم این دیدگاه انتقادی تحلیل گفتمان، چنین القا نکرده باشد که تحلیل گفتمانِ زبان‏شناسی کاربردی استاندارد یا تحلیل انتقادی گفتمان، کارهایی بی ارزشند. هر دو رویکرد برای زبان‏شناسی کاربردی سودمندند؛ رویکرد اول ما را یاری می‏دهد تا توجه مان را به موارد زیر جلب کنیم: گونه‏های گفتمان، رابطه بین گفتمان و دانش پس زمینه‏ای، آگاهی از تعامل موجود در کلاس درس، چگونگی ساخته شدن متون، چگونگی به نوبت صحبت کردن در فرهنگهای متفاوت، آیا مواد درسی با آگاهی نسبت به گفتمان طراحی شده‏اند یا نه ؛ دومین رویکرد نیز ما را یاری می‏دهد تا نسبت به اینکه چگونه کاربرد زبان همیشه با مسایل قدرت مرتبط است، چگونه دانش پس زمینه‏ای هرگز تنها راه بی ضررِ دانش نیست، نسبت به اینکه چگونه شرایط وسیعترِ واقعیات اجتماعی همواره در متن حضور دارند، آگاهی حاصل کنیم. با این همه، همچنان که قبلاً گفته‏ام، بافتهای بافت زدایی شده و سکوت سیاسی زبان‏شناسی کاربردی، و چارچوب غالباً جبرگرایانه و تقلیل گرایانه تحلیل انتقادی گفتمان، مبین آن هستند که باید با احتیاط بیشتری این رویکردها را به کار بست. یکی از سؤلاتی که در مقدمه مطرح کردم، بی‏پاسخ مانده است: آیا رویکردهای زبان‏شناسی کاربردی (و احتمالاً تحلیل انتقادی گفتمان) با موضع فوکویی‏ای که تشریح کردم، قیاس ناپذیرند؟ مسلماً یکی از پاسخها این است که قیاس‏ناپذیر نیستند (قابل مقایسه‏اند) ؛ مثلاً آیا نمی‏توان این مواضع را در امتداد یک پیوستار مرتب کرد؟ در یک سو، تحلیل گفتمانی با مبنای کاملاً زبان‏شناختی قرار می‏گیرد ـ که در اینجا گفتمان فقط به شیوه به هم متصل شدن جملات بازمی‏گردد ـ و به تدریج که به سوی دیگر می‏رویم، بر اهمیت متن افزوده می‏شود، تا به نقطه‏ای می‏رسیم که زبان زیرمجموعه گفتمان می‏شود. به دو دلیل تصور می‏کنم چنین برداشتی قابل دفاع نیست ؛ اول، به دلایل معرفت شناختی؛ به نظر می‏رسد که گونه‏های مختلف گفتمان، القاء کننده برداشتهای متفاوتی نسبت به جهان هستند. تحلیل انتقادی گفتمان، مسلماً بر سنت انتقادی نو مارکسیستی بنا شده است که کانون توجه خود را به نابرابریهای اجتماعی معطوف می‏دارد و ایدئولوژیها را شیوه‏های بنیادینی می‏پندارد که به واسطه  آنها، این نابرابریها استمرار می‏یابند. چنین دیدگاهی نسبت به ایدئولوژی را نمی‏توان به سادگی با برداشتهای آزاد منشانه‏تر که ایدئولوژی را یا نظام فکری غیر سیاسی و یا مجموعه اعتقاداتی که مردم در یک جهتیابی مشترک سیاسی برای خود اتخاذ می‏کنند، پیوند داد. و برداشت فوکویی گفتمان، که مبین امتناع از بسیاری از مبانی تفکر سیاسی و غیر سیاسی است (مظلوم، ظالم، حقیقت، واقعیت، و غیره) به نظر می‏رسد که بسیار متفاوت باشد. دوم، به دلایل اخلاقی نمی‏توانم نسبیت نهان مفهوم پیوستار را بپذیرم که به دیدگاههای مختلف طوری نگریسته می‏شود که گویی فقط متفاوتند و با هم هیچ درگیر نمی‏شوند. پس، به ناچار آیا در دامی افتاده‏ایم که حتی اگر به ظاهر درگیر گفتمان مشترکی باشیم (از یک دیدگاه)، باوجود این، دائما درگیر گفتمانهای متفاوت دیگری هستیم (از دیدگاه دیگر)؟ بااین همه میل ندارم با دیدی ناامیدانه و نسبی به موضوع قیاس ناپذیری، به کارم خاتمه بدهم. اگر برای کنار نهادن و یا زیر سؤل بردن اعتقاد، به روشنگری در فاعل عقل گرای تحت کنترلِ زبان و معنا، دلایل خوبی وجود دارد، پس به جای جست و جو کردن برای جایگزین‏هایی در چارچوبهای نوگرای دیگر و تبعاً استمرار جست وجو برای تبیینهای غایت‏مند راجع به اینکه چرا اینگونه که هست فکر می‏کنیم، اعتقاد من این است که ما باید موضعی پسا مدرنتر اتخاذ کنیم و در نتیجه، این غایت مندیها را به کناری بگذاریم. برخلاف اعتقاد لیوتار (مقدمه ص 15،1984)مبنی بر اینکه دانش پسانوگرایی «حساسیتمان به تفاوتها را تصفیه می‏کند و بر تواناییمان برای تحملِ قیاس ناپذیرها تأکید می‏گذارد»، من سعی داشته‏ام به نیاز ـ به اصطلاحِ هوی (ص 22،1988)ـ به تفکر درباره «فکر ناشده بزرگ]the great unthought[»، به تأیید اینکه اگر چه نمی‏توانیم خودمان را و دنیای پیرامونمان را به روشی عینی بشناسیم، با این همه، لازم است بپرسیم، چرا چنین است که ما آنطور که فکر می‏کنیم، فکر می‏کنیم. امیدوارم که، اولاً، حتی اگر نتوان این دیدگاهها را باهم پیوند و آشتی داد، آنها بتوانند متقابلاً همدیگر را درک کنند. هدف من از مقایسه و بحثِ پیرامون برداشتهای مختلف گفتمان این بوده است که حداقل مفاهیم آشنای تحلیل گفتمانِ زبان‏شناسی کاربردی را کمی ناآشناتر سازم و مفاهیم ناآشنای تحلیل گفتمان فوکویی را آشناتر سازم. و ثانیاً، امیدوارم دیگران بعضی از چالشهایی را که پیش پا نهاده‏ام، برگیرند تا بتوانیم شکافی را که گاه بین ما به وجود می‏آید راحت‏تر پشت سر بگذاریم.

برای دانلود باید عضویت طلایی داشته باشید

برای دانلود متن کامل این مقاله و بیش از 32 میلیون مقاله دیگر ابتدا ثبت نام کنید

اگر عضو سایت هستید لطفا وارد حساب کاربری خود شوید

منابع مشابه

تحلیل برخی گفتمانهای رفاهی در دوران اصلاحات

طرح مسأله: این مقاله با هدف بررسی برخی گفتمان‌های رفاهی در دوران اصلاحات انجام پذیرفته است. در این تحقیق به بررسی خصوصیات و عناصر اصلی ساخت گفتمان‌های رفاهی در سخنان رئیس جمهور دوره اصلاحات بین سالهای 1376-1384 پرداخته شده است تا ویژگی‌های گفتمانی این دوره بازشناسی و معرفی گردد و تفسیر و بازشناسی معنا کاوانه از گفتمان رفاهی در بستر تاریخی ـ اجتماعی آن انجام پذیرد. اهمیت این تحقیق از بعد کاربرد...

متن کامل

تحلیل برخی گفتمانهای رفاهی در دوران اصلاحات

طرح مسأله: این مقاله با هدف بررسی برخی گفتمان‌های رفاهی در دوران اصلاحات انجام پذیرفته است. در این تحقیق به بررسی خصوصیات و عناصر اصلی ساخت گفتمان‌های رفاهی در سخنان رئیس جمهور دوره اصلاحات بین سالهای 1376-1384 پرداخته شده است تا ویژگی‌های گفتمانی این دوره بازشناسی و معرفی گردد و تفسیر و بازشناسی معنا کاوانه از گفتمان رفاهی در بستر تاریخی ـ اجتماعی آن انجام پذیرد. اهمیت این تحقیق از بعد کاربرد...

متن کامل

الگو در قیاس

قیاس از جمله مبانی استدلال در مباحث لغوی و دستوری است که نشان دهنده شیوهبه کار بردن شکل درست زبان به وسیله کسانی است که زبان شان در اوج اصالت و فصاحتقرار دارد و در ادامه پیروی از آن ها در موارد مشابه را برای دیگران فراهم می آورد . حال اگراوج فصاحت را در شعر بدانیم با توجه به این که شعرا اجازه خروج از زبان رسمی را به هنگامضرورت دارند سؤال اساسی این است که؛ آیا در فرایند قیاس استناد بر شعر جایز ا...

متن کامل

سهروردی و قیاس تک‌مقدمه‌ای

سهروردی ادّعا می‌کند که قیاس تک‌مقدمه‌ای نمی‌تواند وجود داشته باشد، و بر این مدّعا دلیلی اقامه می‌کند. مسئلۀ جستار کنونی تبارشناسی تاریخی آن مدّعا، و ارزیابی منطقیِ این دلیل است. فرضیۀ ما این است که از نظر تاریخی، نزاع بر سر امکان یا امتناع استدلال تک‌مقدمه‌ای به رواقیان بازمی‌گردد: خروسیپوس رهبر مخالفان بود؛ و آنتی‌پاتر تراسوسی پیشوای موافقان. این نزاع رواقی به دست اسکندر افرودیسی وارد منطق مشائی ...

متن کامل

آرای سهروردی در قیاس

شهاب‌الدین سهروردی (587-549 ه.ق) در کتاب مهم خود، حکمه‌الاشراق، ادعا می‌کند که نظریه قیاسات ارسطو را با کاهش تعداد قواعد آن ساده کرده است، به گونه‌ای که با همین تعداد اندک قواعد، اعتبار تمام ضرب‌ها قابل اثبات است. این کار (ساده‌سازی نظریه قیاسات ارسطو) با تحویل تمام قضایای سالب حملی و جزئی به قضایای موجب کلی و ارائه دو قاعده فرازبانی، یکی برای شکل دوم و دیگری برای شکل سوم قیاس صورت گرفته ‌است. ...

متن کامل

منابع من

با ذخیره ی این منبع در منابع من، دسترسی به آن را برای استفاده های بعدی آسان تر کنید


عنوان ژورنال:
فصلنامه علمی پژوهشی علوم سیاسی

ناشر: دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام

ISSN

دوره 1

شماره سال اول - شماره چهارم - بهار 78 1999

کلمات کلیدی

میزبانی شده توسط پلتفرم ابری doprax.com

copyright © 2015-2023